مبانی مابعدالطبیعه فارابی


 





 
تعالیم مابعدالطبیعی فارابی برای محققین امروزی دارای پیچیدگی ها و دشواری های خاصی است. این امر نه تنها به دلیل انتساب آثار فوق الاشاره به او که در حال حاضر عموماً آنها را منعکس کننده آموزه های ابن سینا می دانند، بلکه، علاوه بر این، به دلیل ابهامی است که در دیدگاه های او درباره مابعدالطبیعه ارسطویی و نوافلاطونی که در نوشته های معتبر او آمده است به چشم می خورد. تحقیقات جدید نشان داده است که فارابی در نهایت دقت و آگاهی در شرح فلسفه ارسطویی از ذکر مابعدالطبیعه فیضانی نوافلاطونیان اجتناب می ورزد، و نیز فارابی جز در کتاب الجمع (الجمع بین رأیی الحکیمین) هرگز کتاب جعلی الهیات ارسطو را به عنوان یک اثر مستند و معتبر نپذیرفته است.
مستدل ترین تفسیر از مابعدالطبیعه فارابی که در پرتو این تحقیقات نگاشته شده است اثری است که به تازگی از دروارت به چاپ رسیده است و در آن ادعا شده که فارابی شخصاً از نظریه صدوری عالم که ایده ای نوافلاطونی بود، حتی آن هنگام که بر غیرارسطویی بودن آن وقوف داشت، حمایت کرده است.
به طور خلاصه، پذیرفتن نظریه فیض برای پر کردن خلأیی است که فارابی می اندیشید به دلیل ناکامی ارسطو در تکمیل آن بخش از مابعدالطبیعه که شامل الهیات یا علوم الهی می گردد و در آن روابط علی میان خداوند و اشیاء عالم طبیعت باید مشخص گردد باقیمانده است.

انتقاد و تصحیح مابعدالطبیعه ارسطو
 

نظریات فارابی در مورد صدور عالم، از این منظر، بخش کامل و به هم پیوسته ای از تأثیر او در بحث های راجع به طبیعت در فلسفه اسلامی و دیدی کلی از مابعدالطبیعه و رابطه اش با فلسفه طبیعت را شکل می دهد. تأثیر فارابی در گسترش علمی ای که بعدها در این زمینه به وجود آمد از ماجرای مشهوری که در زندگینامه ابن سینا ثبت شده است روشن می شود، ماجرایی که ابن سینا تعریف می کند چگونه مابعدالطبیعه ارسطو را چهل بار مطالعه کرده و باز هم متوجه مقصود آن نشده بود. تنها بعد از آنکه تصادفاً نسخه ای از کتاب فارابی، یعنی فی اغراض الحکیم فی کتاب الحروف (درباره اغراض مابعدالطبیعه ارسطو)، را به دست آورد و مطالعه نمود معضل برایش حل گشت و ابهاماتش رفع شد.
اگر چه ابن سینا به طور دقیق مشخص نمی کند که چگونه رساله مختصر فارابی در این موضوع آشفتگی ذهنی او را مرتفع نمود، اما به نظر می رسد که به شدت تحت تأثیر اشارات فارابی در توضیح رابطه میان مابعدالطبیعه ارسطو و «علم الهی» قرار گرفته باشد چرا که فارابی این رساله را با این نکته آغاز می کند که در حالی که مابعدالطبیعه ارسطویی غالباً به عنوان «علم الهی» اشتهار یافته است اما متن مقاله به بررسی هستی و قواعد و اوصاف آن اختصاص دارد، نه به مطالعه در مورد خداوند و جواهر مفارق.
فارابی به خوبی دریافته است که بسیاری از خوانندگان (مابعدالطبیعه ارسطو) در این مطلب دچار گمراهی شده اند و پنداشته اند که کل مطلب باید راجع به خداوند، نفس و عقل باشد و بعد دیده اند که متن جز در کتاب لامبدا به هیچکدام از این عناوین نپرداخته است.
فارابی سپس این نظریه را مطرح می کند که مابعدالطبیعه آن علم کلی است که راجع به اوصاف کلی موجود بما هو موجود بحث می کند. او تأکید می نماید که الهیات تنها از این جهت که خداوند مصداق وجود مطلق است بخشی از این علم است و نه اولین و تنها موضوع آن.
فارابی با تصحیح این نکات که آنها را عامل اصلی مابعدالطبیعه ارسطو می داند، تأکید می کند که اگر چه تنها بخش کوچکی از رساله ارسطو، یعنی تنها یک کتاب، به علم الهی اختصاص یافته است در حقیقت این بحث یکی از مهم ترین بخش های مابعدالطبیعه است. شاید به همین دلیل باشد که فارابی در انتهای کتاب «فلسفه ارسطو» گوشزد می کند که «ما هرگز واجد علم مابعدالطبیعه نخواهیم شد» اما شناخته شده ترین نظریه مبنایی مابعدالطبیعه نوافلاطونیان برای فارابی، یعنی نظریه صدور، حول محور موجودات ربانی و ارتباطات علی آنان با جهان مادی متمرکز است. و همین نظریه است که مبانی مابعدالطبیعه فارابی را در مهم ترین آثار شخصی او، یعنی «مدینه فاضله» و «سیاست مدنیه» تشکیل می دهد (سیاست مدنیه به دلیل بخش هایی که راجع به مابعدالطبیعه دارد با عنوان مبادی موجودات هم شناخته می شود).

ارکان نظریه صدور
 

نظریه صدور، که توسط فارابی در این آثار مورد پذیرش قرار گرفته است، بر دو رکن کیهان شناسی مبتنی بر مرکزیت زمین و مابعدالطبیعه موجودات الهی استوار است. چهارچوب نظریه صدور به وسیله کیهان شناسی تعیین می شود. جهان به صورت مجموعه ای از کرات متحدالمرکز شناخته شده است: بیرونی ترین کره، فلک اول و فلک ثوابت؛ و بقیه افلاک زحل، مشتری، مریخ، خورشید، زهره، عطارد و سرانجام ماه نامیده شده اند.
طریق افاضه به عنوان نظریه تفسیرکننده چگونگی پیدایش جهان از خداوند بر مقدمات گوناگونی مبتنی است. این نظریه در مهمترین مقدمه خود تخطی اساسی از تفکر ارسطو را نشان می دهد، از نظر ارسطو خداوند علت فاعلی وجود ماسوی الله نیست، بلکه تنها محرک اول جهان به شمار می رود. اما بسیاری از ویژگی های نظریه تجلی الهی مورد تصدیق فارابی ارسطویی است: اینکه خداوند یکی است، غیرمادی است، سرمدی است و فاعل بالضروره است. از همه مهم تر، خداوند از دیدگاه فارابی همانند یک عقل تام التجرد است که اصلی ترین فعالیتش خودآگاهی است و این بازتابی از اندیشه ارسطویی است که فعالیت خداوند را فکر فکر می داند.
این فعالیت عقلانی خداوند است که، به اعتقاد فارابی، نقش خداوند را به عنوان خالق جهان نشان می دهد. در نتیجه همین خودآگاهی و اندیشیدن خود است که صدور و افاضه دومین موجود عقلانی از خدا نشأت می گیرد. عقل دوم، همچون خداوند، ذاتاً واجد خودآگاهی است؛ اما، علاوه بر اندیشیدن به خود، خدا را نیز درک می کند. به واسطه ادراک خداوند، منشأ صدور عقل سوم می شود، و از طریق اندیشیدن به خود فلک اطلس؛ یعنی آسمان اول، را که متناسب با آن است ایجاد می کند. فارابی سپس این طرح دو شاخه ای مربوط به افاضه وجود را برای هر فلک در جهان شناسی و عقل مربوط به آن تکرار می کند تا سرانجام به ده عقل غیر از خداوند دست پیدا می کند. آخرین مرحله افاضه الهی، عالم ناسوت و جهان مادی ماست که عقل متناسب با آن چیزی جز عقل فعال که در درباره نفس ارسطو آمده است نیست.

نظریه صدور و ارتباط مابعدالطبیعه و طبیعت
 

فارابی با پذیرش نظریه صدور مابعدالطبیعی نوافلاطونیان، از طریق قائل شدن به عقل فعال، معنایی را مطرح می کند که به موجب آن فلسفه ارسطویی در چهارچوبی بسیار بهتر و منظم تر از آنچه که آثار خود ارسطو ترسیم نموده اند قرار می گیرد. چرا که بنا بر اصطلاحات ارسطویی، فلسفه طبیعی شامل مطالعه علم النفس نیز می گردد: بنابراین یک موجود، که همان عقل فعال است، در آن واحد هم بالاترین مرتبه طبیعت و هم پایین ترین مرتبه مابعدالطبیعه را مشخص می کند.
بدین طریق نظریه صدور به فارابی این اجازه را می دهد که نه تنها خلأ موجود میان مؤلفه های هستی شناسی و الهیات را در قالب مابعدالطبیعه پر کند، بلکه همچنین میان علوم مابعدالطبیعی الهیات و علم طبیعت ارتباطی را برقرار بکند، نکته ای که توسط ارسطو به این وضوح ذکر نشده است.
منبع: www.tahoordanesh.com